هنگامی که نوزادی متولد می شود و گریه های او به صدا در می آید ،این فریادها تنها یک مفهوم دارد،چرا؟ نوع خلقت آدمی به گونه یی است که او پرسشگر به دنیا می آید .اوج پرسشگری و خلاقیت در ابتدای زندگی انسان شکل می گیرد .کودکان با رفتارهای خود ، همیشه آدمی را مبهوت می کنند؛ چشمانی که دائم در
حال جست و جو است و گویش هایی که منتظر کوچکترین تحریک برای پیدا کردن منبع صدا و اندامی که با خستگی ناپذیری به هر گوشه یی سرک می کشد .یک کودک دو یک یا سه ساله در طول روز از یک ورزشکار حرفه یی بیشتر حرکت و بیش از یک نوار ضبط صوت صحبت می کند . گاهی آنقدر انرژی دارد که براحتی به خواب نمی رود.انسان با روحیه خلاقی پا به دنیا می گذارد و تنها این بزرگسالان هستند که به واسطه جهل ،این روحیه را نابود می کنند. در کشورهای جهان سوم ، انسان ها بیشتر دوست دارند که از کودکان ، انسانهایی مطیع و حرف گوش کن پدید آورند و برای رسیدن به این هدف ?نخستین اقدام ، قربانی کردن روح خلاقیت در وجود کودکان است و در همین مرحله مهم زندگی است که انسان شانس تبدیل شدن به یک انسان خلاق را برای همیشه از دست می دهد ، زیرا انسان تنها از طریق پرسشگری است که می تواند راه خود را برای رسیدن به تکامل بیابد . کودکان برای نخستین بار اثبات می کنند که انسان ها برای زندگی کردن و شناخت دنیای اطراف خود چقدر در جهل بسر می برند و ترس از آشکار شدن از این حقیقت ،فریادهای بلندی را سبب می شود و باعث می شود سوالات مکرر و فراوان کودکان که با چراهای فراوان آغاز شود ، در مدت زمان کوتاهی بدون شنیدن پاسخ درست در نطفه خفه شود و کودکان آرام آرام تبدیل به موجودی مطیع و بدون هدف می شوند که تنها در بزرگسالی در آرزوی آن بسر می برند که کسی دست آنان را بگیرد و به سر منزل مقصود برساند. براستی کودکان ما در ابتدا بزرگترین شانس را برای داشتن یک زندگی سعادتمند دارا هستند.آنها با سوالات مکرر ،در تلاش برای آشکار کردن حقایق زندگی می کوشند ،اما حیف که بعد از گذشت چند سال ، شاهد آن می شویم که دیگر از آن کودک جست و جو گر خبری نیست ! اگر کسی بخواهد به روح خلاقیت دست یابد ، تنها کافی است از نزدیک نظاره گر رفتار یک کودک چند ساله باشد و حتی روزها لحظاتی هر چند کوتاه با او همبازی شود ، در این مرحله انسان می تواند خلاقیت را با تمام وجود احساس کند.او مشاهده خواهد کرد که یک کودک صد بار هم که به زمین می خورد ، برمی خیزد و در انجام کارها به قدری پشتکار دارد که هر انسان بزرگسالی را کلافه می کند .آ در این دنیا آنها بزرگترین آموزگاران آموزش دهنده خلاقیت هستند. دکتر جرج میدل ، برنده جایزه نوبل بیان می کند : آموزشهای فعلی باعث می شود فرصتهای آموزشی برای کودکان از دست برود ، زیرا قدرت آموختن کودک مهم شمرده نمی شود و آموزش درستی به کودکانی که به آموزش عشق می ورزند داده نمی شود. آلبرت انیشتین در خاطرات خود بیان می کند : ” نظریه نسبیت نمی توانسته در دوران بزرگسالی من شکل گرفته باشد ،زیرا آدمی در یزرگسالی فرصتی برای اندیشیدن به فضا و زمان ندارد.اینها چیزهایی است که وقتی کودک بودم به آنها فکر کرده ام .“ ” اریک اریکسون “، روانشناس بزرگ ،از استادی در وجود آدمی نام می برد که او را کودک فاتح می خواند و” اریک برن “ از موجودی درون انسان نام می برد که به آن پروفسور کوچولو می گوید. در همان دوران کودکی ،پروفسور کوچولو به جست و جوگری مشغول است و در این زمان تنها باید شرایطی را برای کودکان به گونه یی برنامه ریزی کرد که این پروفسور کوچولو تخریب نشود و همین دانشمند وجود آدمی است که می تواند زمینه ساز تبدیل یک کودک به دانشمندی عالی قدر و انسانی متکامل شود . یکی از راه هایی که شما می توانید سبب جاری شدن رودخانه اندیشه کودکان به دریای خلاقیت خود شوید ، مشاهده رفتار کودکان و دقت در رفتارهای جست و جو گرانه آنها است ،شما می توانید از این طریق خلاقیت را فرا گیرید . بی شک دانشمندان نیز رفتاری کودکانه دارند و این همان پروفسور کوچولویی است که اکنون تکامل یافته است. پس، از امروز به کودکان خود با دید دیگری بنگرید و تلاش کنید در مورد آنها علم و دانش خود را افزایش دهید .علاوه بر آنکه از پروفسور کوچولو چیزهای فراوانی فرا می گیرید ، سعی کنید راه رشد او را برای همیشه محدود نکرده و او را نابود نسازید، زیرا بنای یک جامعه سعادتمند با کمک همین کودکان ریخته می شود